مؤاکمةلغتنامه دهخدامؤاکمة. [ م ُ آ ک ِ م َ ] (ع ص ) زن بزرگ سرین . (ناظم الاطباء). زنی که دو مأکمه ٔ (گوشت پاره ٔ سر سرین ) وی بزرگ باشد. (منتهی الارب ) (از یادداشت مؤلف ).
محاکمهفرهنگ انتشارات معین(مُ کِ مِ) [ ع . محاکمة ] (مص ل .) 1 - با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامة دعوی کردن . 2 - دادرسی .
محاکمهفرهنگ انتشارات معین(مُ کِ مِ) [ ع . محاکمة ] (مص ل .) 1 - با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامة دعوی کردن . 2 - دادرسی .