مؤوبةلغتنامه دهخدامؤوبة.[ م ُ ءَوْ وَ ب َ ] (ع ص ) مؤوب . بادی که همه روزه وزد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
مُوْوجْ نِزِنیگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی حرف نزنی ، سکوت کن ، ساکت و بدون حرکت باشن ، اعتراض نکن
مؤوءلغتنامه دهخدامؤوء. [ م َ ئو ] (ع ص ) گربه ٔ بابانگ . (منتهی الارب ، ماده ٔم وء). گربه ٔ بانگ کننده . (ناظم الاطباء). || پوست دباغت شده با بار درخت آء. ادیم مؤوء؛ پوست دباغ
مؤوبةلغتنامه دهخدامؤوبة.[ م ُ ءَوْ وَ ب َ ] (ع ص ) مؤوب . بادی که همه روزه وزد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).