مونس

munes

معنی

انس‌گیرنده؛ انس‌گرفته؛ همدم.

مترادف

آشنا، انیس، جلیس، دمخور، دمساز، مصاحب، مقترن، همدم، همراز، همنشین، یار

دیکشنری

companion, mate

جست‌وجوی دقیق

مونس

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

انس‌گیرنده؛ انس‌گرفته؛ همدم.

مونس

لغت‌نامه دهخدا

مونس . [ ن ِ ] (اِخ ) مونس الاستاد، مونس خادم ، مونس المظفر، امیرالامرای دربار عباسیان معاصر مقتدر باﷲ و القاهر باﷲ بود و القاهر باﷲ به کمک او و ابویعقوب اسحاق

مونس

لغت‌نامه دهخدا

مونس . [ ن ِ ] (از ع ، ص ) انس دهنده . || انس گرفته . خوگاره . خوگر. (ناظم الاطباء). همراز. (مهذب الاسماء). انیس . مأنوس . همنفس . رفیق . اَنِس . (یادداشت مؤل

مونس

لغت‌نامه دهخدا

مونس . [ ن ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 34هزارگزی جنوب اهواز با 400 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن ماشین رو است . ساکنان ا

مونس

فرهنگ مترادف و متضاد

آشنا، انیس، جلیس، دمخور، دمساز، مصاحب، مقترن، همدم، همراز، همنشین، یار

جست‌وجوی هم‌آوا

مونث

فرهنگ سره

مادینه، ماده

مونث

دیکشنری عربی به فارسی

جنس زن , مربوط به جنس زن , مونث , مادين , زنان

مونث

دیکشنری فارسی به عربی

امرات , انثي , مونث

مونث

فرهنگ مترادف و متضاد

انثی، ماده، مادینه ≠ مذکر، نرینه

مونث

دیکشنری فارسی به انگلیسی

distaff, ette _, woman

جست‌وجوی مشابه

مؤنس

لغت‌نامه دهخدا

مؤنس . [ م ُءْ ن ِ ] (ع ص ) انس دهنده . || (اِ) نام روز پنجشنبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نامی است پنجشنبه را. (مهذب الاسماء).- ابومؤنس ؛ ش