مؤنثلغتنامه دهخدامؤنث . [ م ُ ءَن ْ ن َ ] (ع ص ) نقیض مذکر. (اقرب الموارد). خلاف مذکر. (ناظم الاطباء). ماده . (دهار). جنس ماده ٔ انسان و حیوان و غیره . مقابل مذکر. خلاف نر. زنا
افعل التفضیلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر دستور زبان عربی، اسم تفضیل؛ صفت؛ اسمی یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش بر غیر در صفتی دلالت کند. Δ وزن آن در عربی برای مذکر، افعل و برای مؤنث، فُعْلی ا
حشمتیهلغتنامه دهخداحشمتیه . [ ح ِ م َ تی ی َ ] (ص نسبی ) مؤنث حشمتی ، و همان طور که در حشمتی گذشت هر دو برخلاف دستور زبان عرب است ولیکن در فارسی بکار رفته و نام اشخاص و اماکنی قر
تأنیث مجازیلغتنامه دهخداتأنیث مجازی . [ ت َءْ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که فقط طبق دستور زبان عرب مؤنث شناخته شده باشد و ضمیر راجع بدان را مؤنث آورند در مقابل مؤنث حقیقی .
موصوفلغتنامه دهخداموصوف . [ م َ ] (ع ص ) صفت کرده شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وصف شده و بیان شده . (ناظم الاطباء). وصف شده .تعریف شده . صفت شده . منعوت . نعت شده . (یادداشت
صفتلغتنامه دهخداصفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علام