موم سانلغتنامه دهخداموم سان . (ص مرکب ) موم کردار. نرم همچون موم . که چون موم نرم و ملایم باشد. (از یادداشت مؤلف ) : موم سانم ز بهر خاتم نورخالی از انگبین و از زنبور. نظامی .و رجو
شکلدهی مومسانplastic formingواژههای مصوب فرهنگستانانجام دادن همۀ فرایندهای شکلدهی سرامیک در حالت مومسان
کُرنش مومسانplastic strainواژههای مصوب فرهنگستانتغییر شکل مومسان در مرحلۀ بالاتر از تنش تسلیم، که بهصورت کسری یا درصدی از ابعاد اولیه، پیش از وارد آوردن تنش، بیان میشود
مؤسسانلغتنامه دهخدامؤسسان . [ م ُ ءَس ْ س ِ ] (اِ) ج ِ فارسی مؤسس . بنیانگذاران . (از یادداشت مؤلف ).- مجلس مؤسسان ؛ مجلسی مرکب از نمایندگان مردم برای تعیین امور مهم مملکت از
مشت افشارلغتنامه دهخدامشت افشار. [ م ُ اَ ] (ن مف مرکب ) افشرده شده با مشت . آنچه که با مشت افشرده شده باشد. || طلای دست افشار باشد و آن در خزینه ٔ خسروپرویز بود. گویند مانند موم نرم
مثابهلغتنامه دهخدامثابه . [ م َ ب َ / م َ ب ِ ] (ع اِ) حد و مرتبه . (آنندراج ). اندازه . مقدار. حد. درجه . منزلت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شد انطفای حرارت بدان مثابه که موم
نسر طائرلغتنامه دهخدانسر طائر. [ ن َ رِ ءِ ] (اِخ ) یکی از صور شمالی فلک که چون عقابی به پر توهم شده ، و ستاره ای از قدر اول هم در این صورت واقع است که آن را نیز نسر طائر نامند و ذن
تتراکلرور دوکربنلغتنامه دهخداتتراکلرور دوکربن . [ ت ِ ل ُ دُ ک َ ب ُ ] (اِ) خواص فیزیکی و شیمیایی : مایعی است بی رنگ ، خنثی ،قابل اشتعال با طعمی لب گز و شیرین و سنگین تر از آب (وزن مخصوص آن
درمنهلغتنامه دهخدادرمنه . [ دَ م َ ن َ / ن ِ / دَ / دِرَ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی از گیاه دوائی . (غیاث ) گیاهی است که اسبان را چرانند. (شرفنامه ٔ منیری ). اسم فارسی شیح است . (فهرس