مومی الیهلغتنامه دهخدامومی الیه . [ ما اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) موماالیه . موماءالیه . مشارالیه . اشاره شده به سوی آن . اشاره شده به سوی او. مشارالیه . اشاره کرده شده به سوی او. (ن
مومی الیهالغتنامه دهخدامومی الیها. [ ما اِ ل َ ] (ع ص مرکب ) مؤنث مومی الیه . زن اشاره کرده شده به سوی او. مشارالیها. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مومی الیه شود.
مومی الیهملغتنامه دهخدامومی الیهم . [ ما اِ ل َ هَِ ] (ع ص مرکب ) ج ِ مومی الیه . مردان اشاره شده بدانان . مشارالیهم . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مومی الیه شود.
مؤمیلغتنامه دهخدامؤمی . [ م ُ ءَم ْ ما ] (ع ص ) کنیزک گردانیده . (از منتهی الارب ). کنیزک گردانیده شده .
مومیلغتنامه دهخدامومی . (ص نسبی ) منسوب به موم . آنچه نسبت به موم دارد. از موم . (یادداشت مؤلف ). منسوب به موم و به رنگ موم . (ناظم الاطباء).- مومی کردن جسد میت ؛ مومیایی کردن
مومی الیهالغتنامه دهخدامومی الیها. [ ما اِ ل َ ] (ع ص مرکب ) مؤنث مومی الیه . زن اشاره کرده شده به سوی او. مشارالیها. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مومی الیه شود.
مومی الیهملغتنامه دهخدامومی الیهم . [ ما اِ ل َ هَِ ] (ع ص مرکب ) ج ِ مومی الیه . مردان اشاره شده بدانان . مشارالیهم . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مومی الیه شود.
متضررلغتنامه دهخدامتضرر. [ م ُ ت َ ض َرْ رِ ] (ع ص ) ضرر رساننده . (آنندراج ) (غیاث ). || پاشیده و پریشان شده و گزند یافته . ستم دیده . (ناظم الاطباء). زیان بیننده . ضرر رسیده .
نامبردهلغتنامه دهخدانامبرده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نامدار. (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ) (از بهار عجم ). نام آور. مشهور. (فرهنگ نظام ). مشهور. معروف . (از ناظم الاطباء). |