مولوزنلغتنامه دهخدامولوزن . [ زَ ] (نف مرکب ) مولوزننده . نوازنده ٔ مولو. آنکه مولو می نوازد. آنکه نی یا شاخک جوکیان و کشیشان نوازد. (از یادداشت مؤلف ) : مرا بینند اندر کنج غاری
مولوزنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوازندۀ مولو؛ آنکه مولو میزند: ( مرا بینند در سوراخ غاری / شده مولوزن و پوشیده چوخا (خاقانی: ۲۶).
مولونلغتنامه دهخدامولون . [ ] (اِخ ) دوازدهمین از خانان مغولستان از نسل چنگیز (از سال 857 تا 867 هَ .ق ). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 191) (یادداشت مؤلف ).
مولونلغتنامه دهخدامولون . [ م ُ لُن ْ ] (اِخ ) نام سردار آنتیوکوس (برادر سلوکوس ) که از طرف وی ساتراپ ماد شد، اما مولون یاغی شد و ولایت بابل را که همجوار ساتراپی او بود تسخیر کرد
مولو زدنلغتنامه دهخدامولو زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) نواختن ناقوس یا نی جوکیان و کشیشان را. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مولو و مولوزن شود.
اسقفلغتنامه دهخدااسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که
اعضاءلغتنامه دهخدااعضاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عُضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (منتهی الارب ). ج ِ عُضوو عِضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (آنندراج ). ج ِ ع
چوخالغتنامه دهخداچوخا. (اِ) جامه ای است پشمین . (شرفنامه ٔ منیری ). جامه واری که از پشم بافته باشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ پشمین کوتاه که نوعی از لباس فقراست وترکی است
مولونلغتنامه دهخدامولون . [ ] (اِخ ) دوازدهمین از خانان مغولستان از نسل چنگیز (از سال 857 تا 867 هَ .ق ). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 191) (یادداشت مؤلف ).