مولولغتنامه دهخدامولو. (اِ) شاخ آهو که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند. (برهان ) (ناظم الاطباء). شاخکی یا نیکی باشدمیانه تهی که کشیشان و جوکیان بر لب نهاده بنوازند. (فرهنگ جهان
مولولغتنامه دهخدامولو. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 115 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . این ده در 42هزارگزی جنوب باختری قر
مولوفرهنگ انتشارات معین(اِ.) 1 - شاخ دراز میان تهی که قلندران و جوکیان آن را با دهان می نوازند. 2 - نی که کشیشان در کلیسا نوازند.
مولو زدنلغتنامه دهخدامولو زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) نواختن ناقوس یا نی جوکیان و کشیشان را. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مولو و مولوزن شود.
مولو زدنلغتنامه دهخدامولو زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) نواختن ناقوس یا نی جوکیان و کشیشان را. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مولو و مولوزن شود.
مولوزنلغتنامه دهخدامولوزن . [ زَ ] (نف مرکب ) مولوزننده . نوازنده ٔ مولو. آنکه مولو می نوازد. آنکه نی یا شاخک جوکیان و کشیشان نوازد. (از یادداشت مؤلف ) : مرا بینند اندر کنج غاری
مولوزنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوازندۀ مولو؛ آنکه مولو میزند: ( مرا بینند در سوراخ غاری / شده مولوزن و پوشیده چوخا (خاقانی: ۲۶).