مولالغتنامه دهخدامولا. (ص ) (اصطلاح عامیانه ) آدم آب زیرکاه و کم حرف و دانا و زیرک و رند و ناقلا و فهمیده . (فرهنگ لغات عامیانه ).
مولالغتنامه دهخدامولا. (نف ) صفت دائمی از مولیدن . درنگ کننده . سخت درنگ کننده . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مولیدن شود.
مولالغتنامه دهخدامولا. [ م َ ] (ع ص ، اِ) مولی . سرور. مخدوم . سرپرست که مورد احترام و ستایش کس یا کسان باشد. (از یادداشت مؤلف ). صاحب و خداوندگار و مالک و خواجه : بیعت کردم به
مولعلغتنامه دهخدامولع. [ ل َ ] (ع ص ) نعت است از ایلاع به معنی آزمند کردن و برانگیختن . (منتهی الارب ). صیغه ٔ اسم مفعول به معنی حریص گردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). حریص . (
مولعلغتنامه دهخدامولع. [ م ُ وَل ْ ل َ ] (ع ص ) ملمع و پیسه . (ناظم الاطباء). پیسه . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).
مَوْلَاکُمْفرهنگ واژگان قرآنناصر و ياري کننده و پشتیبان شما که عهده دار همه ی امور مربوط به شما است - مولاي شما -سرپرست و صاحب اختیارشما (کلمه مولي به معناي ناصر و ياري کننده است ، و ليکن
مَوْلَانَافرهنگ واژگان قرآنناصر و ياري کننده و پشتیبان ما که عهده دار همه ی امور مربوط به ما است - مولاي ما -سرپرست و صاحب اختیارما (کلمه مولي به معناي ناصر و ياري کننده است ، و ليکن نه ه
مولازادهلغتنامه دهخدامولازاده . [ م َ / مُو دَ / دِ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) غلام زاده . بنده زاده . برده زاده . فرزند غلام وبرده که پدر وی برده و بنده بوده باشد : قمر در نیکوئی دلداده
مولاةلغتنامه دهخدامولاة. [ م َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مولی . کنیز. امة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مولا و مولی شود. || خاتون و خانم . (ناظم الاطباء).