موفریلغتنامه دهخداموفری . [ م ُ وَف ْ ف َ ] (حامص ) صفت و حالت موفر. فراوانی و بسیاری : عالم نو بنا کند رای تو از مهندسی کشور نو رقم زند فر تو از موفری . خاقانی .و رجوع به موفر شود.
موفرلغتنامه دهخداموفر. [ م ُ وَف ْ ف َ ] (ع ص ) وافر و فراوان و بسیار افزون . (ناظم الاطباء). زیاد کرده شده و بسیار کرده شده . (غیاث ) : نصرت نثار عید برافشاند کز عراق شاه مظفر آمد و جاه موفرش . خاقانی .هرچند کان عطای موفا شگرف بود
گالی مافرهلغتنامه دهخداگالی مافره . [ رِ ] (اِخ ) اگوست گرن . متولد در اُرلِئان مقلد بزرگی که در فرانسه در دوره ٔ امپراطوری و رستوراسیون قبول عامه یافت . (1791 - 1870 م .).
مهندسلغتنامه دهخدامهندس . [ م ُ هََ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) (معرب از اندازه ٔ فارسی ) مهندز. اندازه گیرنده . (غیاث ). تقدیرکننده . (مهذب الاسماء) محاسب . شماردار. مقدر : ز دینار و گوهر هزاران هزارکه آن را مهندس نداند شمار. فردوسی .گهر