موفالغتنامه دهخداموفا. [ م ُ وَف ْ فا ] (ع ص ) وفا کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || مجازاً به معنی تمام و کامل می آید. (غیاث ) (آنندراج ) : ساربانا به وفا بر تو که تعجیل نمای ک
موفاریقونلغتنامه دهخداموفاریقون . (اِ) نوعی رستنی که ثمرش در طعم و رنگ به فلفل ماند و در شکل به عدس . (نزهة القلوب ).
موفاریقونلغتنامه دهخداموفاریقون . (اِ) نوعی رستنی که ثمرش در طعم و رنگ به فلفل ماند و در شکل به عدس . (نزهة القلوب ).
موفرلغتنامه دهخداموفر. [ م ُ وَف ْ ف َ ] (ع ص ) وافر و فراوان و بسیار افزون . (ناظم الاطباء). زیاد کرده شده و بسیار کرده شده . (غیاث ) : نصرت نثار عید برافشاند کز عراق شاه مظفر
برهانلغتنامه دهخدابرهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و ب
سهلغتنامه دهخداسه . [ س ِ ] (عدد، ص ، اِ) ترجمه ٔ ثلاث . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). عدد توصیفی . (ناظم الاطباء). علامت آن [ 3 ] است . دو بعلاوه یک . (ناظم الاطباء) : میلا و
شگرفلغتنامه دهخداشگرف . [ ش َ / ش ِ گ َ ] (ص ) نادر. کمیاب .(ناظم الاطباء). طرفه . (یادداشت مؤلف ) : چون برآیند از تک دریای ژرف کشف گردد صاحب در شگرف . مولوی . || عجیب . (انجمن