موشکلغتنامه دهخداموشک . [ ش َ ] (اِ مصغر) مصغر موش یعنی موش کوچک . (ناظم الاطباء). نوعی از موش است . (آنندراج ). موش خرد. و این کلمه با موسکولوس لاتینی لفظاً و معناً از یک ریشه
آتشلغتنامه دهخداآتش . [ ت َ ] (اِ) (از زندی آترس ، و اوستایی آتر، و سانسکریت هوت آش ، خورنده ٔ قربانی ؛ از: هوت ، قربانی + آش ، خورنده ) یکی از عناصر اربعه ٔ قدما و آن حرارت تو
تبرزینلغتنامه دهخداتبرزین . [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: تبر، آلت شکستن هیزم + زین ) سلاح . تبر سلاح . تبری را گویند که سپاهیان بر پهلوی زین بندند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشید
برداشتنلغتنامه دهخدابرداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رفع. (ترجمان القرآن ). رفع کردن . بلند کردن . (آنندراج ). نبر. (منتهی الارب ). بالا گرفتن . بر بردن . بالا بردن : الشغر؛ پای بر
خوشلغتنامه دهخداخوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (صوت ) خوشا. خنکا. خرما : خوش آن زمانه که شعر ورا جهان بنوشت خوش آن زمانه که او شاعر خراسان بود. رودکی .خوش آن را که او برکشد پایگاه .
تشننلغتنامه دهخداتشنن . [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] (ع مص ) درکشیده و ترنجیده شدن . || کهنه گردیدن مشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یرا گرفتن و خشک شد