موسهلغتنامه دهخداموسه . [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) خزه . (از لغات فرهنگستان ایران ). رجوع به خزه شود.
موسهلغتنامه دهخداموسه . [ ] (اِخ ) ناحیتی است [ از هندوستان ] به چین و طوسول پیوسته و ایشان را حصارها و بناهای استوار است و مشک بسیار خیزد. (حدود العالم ص 65).
موسةلغتنامه دهخداموسة. [ س َ / م َ س َ ] (ع اِ) زنبور. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). زنبور را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی زنبور باشد و آن پرنده ای است گزنده . (برهان ).
موسةلغتنامه دهخداموسة. [ س َ / م َ س َ ] (ع اِ) زنبور. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). زنبور را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی زنبور باشد و آن پرنده ای است گزنده . (برهان ).
مانکلغتنامه دهخدامانک . [ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است [ به هندوستان ] به چین و موسه پیوسته و این هرسه ناحیت را با چینیان حرب است و چینیان بهتر آیند. (حدود العالم ).
آرهلغتنامه دهخداآره . [ رَ / رِ ] (اِ) حفره ای که دندان در آن جای دارد : بادام چشمکانت رخنه شود موسه (کذا)وآن سی ّودو گهرها هم بگسلد ز آره .خسروی .
پمپلالغتنامه دهخداپمپلا. [ ] (اِخ ) نام کوهی در خطه ٔ قدیم پیریا از مقدونیه و در نزدیکی اولیمپ یعنی لیمبوس ، بزعم یونانیان باستان ارباب انواع ، حامی علوم و صنایع و موسوم به موسه