موسطلغتنامه دهخداموسط. [ س َ ] (ع اِ) موسطالبیت ؛ هرآنچه در میان سرای باشد خاصة. (منتهی الارب ، ماده ٔ وس ط) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
موسپیدلغتنامه دهخداموسپید. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) موی سپید. سپیدموی . سفیدمو. آنکه موی سر سپید دارد. کافورموی . آنکه موی گیسوان سپید دارد. (یادداشت مؤلف ).
موصدلغتنامه دهخداموصد. [ ص َ ] (ع ص ) در که بند کرده شده باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). باب موصد؛ در بسته و قفل کرده . (ناظم الاطباء).
موصدلغتنامه دهخداموصد. [ م ُ وَص ْ ص َ ] (ع اِ) پرده برای دختران در گوشه ٔ خانه . || پرده ٔ خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
موسدلغتنامه دهخداموسد. [ س ِ ](ع ص ) نعت فاعلی از ایساد. (از منتهی الارب ، ماده ٔ اس د). آنکه برمی انگیزاند سگ را بر شکار. (از آنندراج )(ناظم الاطباء). مُؤَسِّد. || زود و شتاب و جلد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ، ماده ٔ وس د).