موسخلغتنامه دهخداموسخ . [ س َ ] (اِ) زنار. (یادداشت مؤلف ). زنار را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی زنار است که بر گردن اندازند و بر میان هم بندند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (بر
موسخلغتنامه دهخداموسخ . [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایساخ . چرک و ریمناک گرداننده . (آنندراج ). مُوَسِّخ . آنکه ریمناک و چرک می کند جامه را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُوَسِّخ ش
موسخلغتنامه دهخداموسخ . [ م ُ وَ س س َ ] (ع ص ) ریمناک و چرکین . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح پزشکی ) در اصطلاح اطبا دارویی است که ریشها را نرم و تر نگاهدارد. (ازکشاف اصطلاحات الف
موسخلغتنامه دهخداموسخ . [ م ُوَس ْ س ِ ] (ع ص ) آنکه ریمناک می کند جامه را. (ناظم الاطباء). موسخ . چرک و ریمناک گرداننده . (آنندراج ).
موثخلغتنامه دهخداموثخ . [ م ُ وَث ْ ث َ ] (ع ص ) مرد سست اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). موثوخ الخلق . (منتهی الارب ).
زنارلغتنامه دهخدازنار. [ زُن ْ نا ] (معرب ، اِ) هر رشته را گویند عموماً. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). ریسمانی است به ستبری انگشت از ابریشم که آن را بر کمر بندند و این غیر از کستی