موزدونتنلغتنامه دهخداموزدونتن . [ م َ ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) به لغت ژند و پاژند به معنی فروختن باشد که در مقابل خریدن است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به فروختن شود.
سعدلغتنامه دهخداسعد. [ س َ ] (اِخ ) از موزونان اردستان از توابع اصفهان است . بهندوستان رفت و معاودت کرد، در ایران درگذشت . این شعر در مدح شاه عباس صفوی از اوست :ای بصد معنی ز ش
مطبوع شیرازیلغتنامه دهخدامطبوع شیرازی . [ م َ ع ِ ] (اِخ ) هدایت آرد: از موزونان عهد مابود. در سن شباب به شیرازش دیدم که روزها به مجلس محمدمهدیخان شحنه آمدی و غزل خواندی . جوانی رشیق ال
رشحه ٔ اصفهانیلغتنامه دهخدارشحه ٔ اصفهانی . [ رَ ح َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشحه بیگم ، دختر هاتف اصفهانی و زوجه ٔ میرزا علی اکبر نظیری . هدایت گوید: از موزونان و متوسطان آن شهر ارم بهر ب