مورددانهلغتنامه دهخدامورددانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) موردانه . تخم نوعی از مازریون را گویند. (ناظم الاطباء). حب الاَّس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به موردانه شود.
مرددانهدیکشنری فارسی به انگلیسیambivalently, hesitant, hesitantly, hesitatingly, tentatively, uncertainly
موردانهلغتنامه دهخداموردانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مورددانه . تخم نوعی از مازریون را گویند. (ناظم الاطباء). کرم دانه . (یادداشت مؤلف ). حب آلاس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تخم نو
موردانهلغتنامه دهخداموردانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مورددانه . تخم نوعی از مازریون را گویند. (ناظم الاطباء). کرم دانه . (یادداشت مؤلف ). حب آلاس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تخم نو
حب الاسلغتنامه دهخداحب الاس . [ ح َب ْ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: تخم مورْد است ، به گرگان و طبرستان او راموردانه گویند. مورْددانه . میوه ٔ مورْد. تخم مورْد
ضجاجلغتنامه دهخداضجاج . [ ض ِ ] (ع اِ) هر بار درختی که بدان طیور و سباع را سَم دهند. (منتهی الارب ). کل ّ شجرة تُسَم ﱡ بها السباع مثل الخروع و القسیب و الالب . هر درختی که دد و
نرملغتنامه دهخدانرم . [ ن َ ] (ص ) هندی باستان : نمرا (مطیع، منقاد)، اوستا: نمره واخش (؟) ، پهلوی : نرم (نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر
دهمجةلغتنامه دهخدادهمجة. [ دَ م َ ج ] (ع مص ) زیاده کردن در خبر. || مترددانه رفتن یا گام نزدیک و بشتاب نهادن و بندی وار رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).