مودیلغتنامه دهخدامودی . (ع ص ) هلاک شونده . (منتهی الارب ، از ماده ٔ ودی ) (آنندراج ). فوت شونده و هلاک شونده . (ناظم الاطباء). مود.
مودیلغتنامه دهخدامودی . (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع در 24 هزارگزی شمال باختری دیواندره با 130 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است .
مودیلغتنامه دهخدامودی . [ م ُ وَدْ دی ] (ص ) (ظاهراً مأخوذ از تازی مؤدی یا مدعی است ) مرحوم دهخدادر یادداشتی نوشته اند «این صورت کلمه که در معنی وامدار و نیز در معنی مدعی که د
مؤدیلغتنامه دهخدامؤدی . [ م ُ ءَدْ دا ] (ع ص ) اداشده و پرداخت شده و رسانیده شده . (ناظم الاطباء). ادا کرده شده و رسانیده شده . (غیاث ). || گزارده شده . (ناظم الاطباء). || (اِ)
مؤدیلغتنامه دهخدامؤدی . [ م ُ ءَدْ دی ] (ع ص ) اداکننده و گزارنده و پردازنده حق کسی را. (ناظم الاطباء). گزارنده . اداکننده . پرداخت کننده . || وام دار. خراج گذار. (یادداشت مؤل
مؤدیلغتنامه دهخدامؤدی . [ م ُءْ ] (ع ص ) دستگیر و یاری دهنده و امدادکننده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آماده و مهیای برای سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
مؤدیلغتنامه دهخدامؤدی . [ م ُ ءَدْ دا ] (ع ص ) اداشده و پرداخت شده و رسانیده شده . (ناظم الاطباء). ادا کرده شده و رسانیده شده . (غیاث ). || گزارده شده . (ناظم الاطباء). || (اِ)
مؤدیلغتنامه دهخدامؤدی . [ م ُ ءَدْ دی ] (ع ص ) اداکننده و گزارنده و پردازنده حق کسی را. (ناظم الاطباء). گزارنده . اداکننده . پرداخت کننده . || وام دار. خراج گذار. (یادداشت مؤل
مؤدیلغتنامه دهخدامؤدی . [ م ُءْ ] (ع ص ) دستگیر و یاری دهنده و امدادکننده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آماده و مهیای برای سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)