مؤخرلغتنامه دهخدامؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (ع ص ) مبنیاً للمفعول ، سپس چیزی . خلاف مقدم . گویند: ضرب مقدم رأسه و مؤخر رأسه . (منتهی الارب ). مؤخر [ م ُ ءَ خ خ ِ ] . سپس گذاشت
مؤخرلغتنامه دهخدامؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) مبنیاً للفاعل ، سپس گذارنده ٔ چیزها و نهنده ٔ آنها بجای آنها و این از صفات باری تعالی است . (منتهی الارب ). فراپس دارنده . (مهذب
مؤخرلغتنامه دهخدامؤخر. [ م ُءْ خ ِ ] (ع اِ) مُؤْخَر. گوشه ٔ چشم به طرف گوش . (غیاث ) (آنندراج ).- مؤخرالعین ؛ دنباله ٔ چشم . (ناظم الاطباء). گویند: نظر الیه بمؤخر عینه او ب
مؤخرلغتنامه دهخدامؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (ع ص ) مبنیاً للمفعول ، سپس چیزی . خلاف مقدم . گویند: ضرب مقدم رأسه و مؤخر رأسه . (منتهی الارب ). مؤخر [ م ُ ءَ خ خ ِ ] . سپس گذاشت
مؤخرلغتنامه دهخدامؤخر. [ م ُ ءَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) مبنیاً للفاعل ، سپس گذارنده ٔ چیزها و نهنده ٔ آنها بجای آنها و این از صفات باری تعالی است . (منتهی الارب ). فراپس دارنده . (مهذب
مؤخرلغتنامه دهخدامؤخر. [ م ُءْ خ ِ ] (ع اِ) مُؤْخَر. گوشه ٔ چشم به طرف گوش . (غیاث ) (آنندراج ).- مؤخرالعین ؛ دنباله ٔ چشم . (ناظم الاطباء). گویند: نظر الیه بمؤخر عینه او ب