موج لبهایedge waveواژههای مصوب فرهنگستانموجی که موازی با کرانه حرکت میکند و در حالت دریاسو (seaward) بهسرعت از ارتفاع آن کاسته میشود
مَوْجُفرهنگ واژگان قرآنموج ( در اصل به معنی تردد در آمد و شد یا به عبارت دیگر رفت و برگشت متناوب می باشد )
مژگانلغتنامه دهخدامژگان . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ / ژْ ] (اِ) جمع مژه است که موی پلک چشم باشد یعنی مژه ها. (برهان ) (آنندراج ). مویهای پلک چشم . (ناظم الاطباء). جمع مژه . (غیاث ). هم
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
دندانلغتنامه دهخدادندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست )
موج دالانیchannel wave, guided wave, seam waveواژههای مصوب فرهنگستانموجی کشسان که بیشتر انتشار انرژی آن در لایهای است که موج در آن به تله افتاده است
موس موس کردنلغتنامه دهخداموس موس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده . || (اصطلاح عامیانه ) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کس