موجیلغتنامه دهخداموجی . [ م َ ] (اِخ ) از گویندگان عثمانی است و دیوانی به ترکی دارد. (از یادداشت مؤلف ).
موجیلغتنامه دهخداموجی . [ م َ / م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به موج . آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد. || (اصطلاح نقاشی ) رنگ خانه خانه یا مثل موج . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح پزشکی )
موجیلغتنامه دهخداموجی . [ م َ جا ] (ع ص ) ناقه ٔ موجی ؛ ناقه ٔ تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. (منتهی الارب ، ماده ٔ م وج ). ماده شتر تیزرو که به س
موجیshockwave strickenواژههای مصوب فرهنگستانفردی که تحت تأثیر موج شدید یا فشار یا حرارت حاصل از انفجار قرار گرفته باشد