موثوقفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمورد اعتماد؛ مورد اطمینان قرارگرفته؛ کسی که به او اطمینان و اعتماد شده.
موثوقلغتنامه دهخداموثوق . [ م َ ] (ع ص ) مستحکم و استوار و ثابت و دارای اعتماد و اعتمادکرده شده . (ناظم الاطباء). استوار. (آنندراج ).- موثوق ٌ به ؛ اعتمادکرده شده به آن . آنکه ی
موسوقلغتنامه دهخداموسوق . [ م َ ] (ع ص ) کشتی بار کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به وُسْق ْ و وسیق و ایساق شود.
مؤوقلغتنامه دهخدامؤوق . [ م ُ ءَوْ وِ ] (ع ص ) کسی که در طعام خود تأخیرنماید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || کم کننده ٔ طعام . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مؤوقلغتنامه دهخدامؤوق . [م ُ ئو ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ، ماده ٔ م وق ). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). و رجوع به مواقة و موق شود. || بمردن و هلا