موانلغتنامه دهخداموان . [ م َ ] (ع اِ)ج ِ مینا به معنی لنگرگاه کشتی ها. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مینا شود.
مؤانسلغتنامه دهخدامؤانس . [ م ُ آ ن ِ ] (ع ص ) انس دهنده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مؤانستلغتنامه دهخدامؤانست . [ م ُ آ ن َ / ن ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) مؤانسة. انس و الفت و هم خویی و رفاقت و مصاحبت و همدمی . (ناظم الاطباء). ایناس . انس . محبت . دوستی . همدمی . د
مؤانسةلغتنامه دهخدامؤانسة. [ م ُ آ ن َ س َ ] (ع مص ) با کسی مؤانست کردن . (مجمل اللغة). با کسی مونسی کردن . (دهار). انس گرفتن با کسی . (ناظم الاطباء). کسی را مونسی کردن . (المصا