مواترلغتنامه دهخدامواتر. [م ُ ت ِ ] (ع ص ) مواترة. شتری که یک زانو بر زمین نهدآنگاه دیگری را نه هر دو را به یکبار و بدین جهت سواری وی مشکل باشد. یقال جمل مواتر. (ناظم الاطباء).
مواطرلغتنامه دهخدامواطر. [ م َ طِ ] (ع اِ) ج ِ ماطر. (ناظم الاطباء). ج ِ ماطر به معنی باران . (آنندراج ). ج ِ ماطر، روز باباران . (از منتهی الارب ). و رجوع به ماطر شود.
مواترهلغتنامه دهخدامواتره . [ م ُت َ رَ ] (ع مص ) درپی یکدیگر شدن گسسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پیاپی کردن . (المصادر زوزنی ). || نامه و خبر درپی یکدیگر فرستادن یکان یکان
مواترةلغتنامه دهخدامواترة. [ م ُ ت ِ رَ ] (ع ص ) مواتر. (ناظم الاطباء). شتر ماده ای که یک زانو را بر زمین نهد آنگاه دیگری نه هر دو را به یکبار، و این فعلش دشوار باشد مر سوار را. (
مواترةلغتنامه دهخدامواترة. [ م ُ ت ِ رَ ] (ع ص ) مواتر. (ناظم الاطباء). شتر ماده ای که یک زانو را بر زمین نهد آنگاه دیگری نه هر دو را به یکبار، و این فعلش دشوار باشد مر سوار را. (
مواترهلغتنامه دهخدامواتره . [ م ُت َ رَ ] (ع مص ) درپی یکدیگر شدن گسسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پیاپی کردن . (المصادر زوزنی ). || نامه و خبر درپی یکدیگر فرستادن یکان یکان
وتارلغتنامه دهخداوتار. [ وِ ] (ع مص ) مواترة. (منتهی الارب ). در پی یکدیگر شدن . || یک روز یا دو روز در میان روزه داشتن . || نامه و خبر در پی یکدیگر فرستادن یکان یکان با مهلت .
متواترلغتنامه دهخدامتواتر. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) پیاپی آینده یا از پس یکدیگر آینده به مهلت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیوسته . پی در پی . پی