مهیاجلغتنامه دهخدامهیاج . [ م ِهَْ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ آرزومند و مشتاق وطن . || شترکه زود و نخست از شتران تشنه گردد. (منتهی الارب ).
مهاجمدیکشنری عربی به فارسیحمله کننده , جلو , پيش , ببعد , جلوي , گستاخ , جسور , فرستادن , رساندن , جلوانداختن , بازي کن رديف جلو
مرضلغتنامه دهخدامرض . [ م َ رَ / م َ ] (ع اِ) بیماری و پراکندگی مزاج بعد صحت و درستگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری . (غیاث ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). ج ، اَمراض .
مهاجردیکشنری عربی به فارسیمهاجر , تازه وارد , غريب , کوچ نشين , اواره , کوچ کننده , سيار , جانور مهاجر , کوچگر