مهوشلغتنامه دهخدامهوش . [ م َهَْ وَ ] (ص مرکب ) ماه مانند. مانند ماه . ماه وش . خوب صورت مانند ماه . (آنندراج ). بسیار زیبا : دلم مهربان گشت بر مهربانی کش و دلکش و مهوش و خوش زب
مهوشلغتنامه دهخدامهوش . [ م ُ هََ وْ وَ ] (ع ص ) لغتی است در مشوش بنا به رأی صاحب قاموس . (یادداشت به خط مرحوم گنابادی ).
مهوش، مهوشفرهنگ مترادف و متضادزهرهجبین، زیبا، ماهرخ، ماهرو، مهپیکر، مهجبین، مهرخ، مهرو، مهسا، مهسیما، مهلقا
ماهوشفرهنگ نامها(تلفظ: māhvaš) (= مهوش) ماه مانند ، مانند ماه ؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه ، زیبا و درخشان. + ن.ک. مَهوش .
مهرو، مهروفرهنگ مترادف و متضادخوبرو، زهرهجبین، ماهرخ، مهجبین، مهرخ، مهسا، مهسیما، مهلقا، مهوش ≠ زشترو
صمدجولغتنامه دهخداصمدجو. [ ص َ م َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ صمد. جوینده ٔ خدا. خداپرست . خداطلب : احدگویان صمدجویان همه زیر زمین رفتندتو مهرویان مهوش را در این خاک گران بینی .خاقانی