مهمفرهنگ مترادف و متضاد۱. بااهمیت، بسزا، خطیر، پراهمیت، اصلی، حیاتی، اساسی، جدی، عظیم، عمده، گرانبها ≠ کماهمیت، غیرمهم ۲. برجسته، گرانمایه، معتبر، ممتاز
مهمدیکشنری فارسی به انگلیسیbig, cardinal, consequential, considerable, decisive, earnest, earthshaking, epochal, eventful, fateful, focal, grave, historic, important, key, materials, news
پرتستانیلغتنامه دهخداپرتستانی . [ رُ ت ِ ] (ص ، اِ) مجموعه ٔ عقاید مذهبیه منتخبه از اصلاحات دینی مائه شانزدهم میلادی . فرقی که این اصلاحات را پدید آوردند کاتولیکانی بودند که از کنیس
matterدیکشنری انگلیسی به فارسیموضوع، ماده، اهمیت، امر، مطلب، چیز، جسم، نکته، ماهیت، ذات، خیم، جوهر، اهمیت داشتن، مهم بودن
پرسوناژفرهنگ انتشارات معین(پِ سُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - شخص مشهور، شخص مهم . 2 - شخص بازی ، کسی که در حوادث و موضوع نمایشنامه یا داستان باشد.
mattersدیکشنری انگلیسی به فارسیمسائل، ماده، موضوع، اهمیت، امر، مطلب، چیز، جسم، نکته، ماهیت، ذات، خیم، جوهر، اهمیت داشتن، مهم بودن