۱. بیهوده؛ بیمعنی.
۲. کسی که نمیتواند کاری انجام دهد؛ بیکاره.
۳. [قدیمی] آسان؛ راحت.
۴. [قدیمی] رهاشده؛ کنارگذاشتهشده.
۱. اراجیف، بیاساس، بیسروته، بیفایده، بیکاره، بیمعنی، بیهوده، جفنگ، چرت، چرند، حرف پوچ، حرفمفت، ژاژ، کشکی، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، ول، هجو، هرز، هرزه، یاوه
۲. خوار، آسانگرفته، فروگذشته
baloney, bromide, bromidic, hogwash, idle, nonsense, pap, rubbishy, trashy