مهمالغتنامه دهخدامهما. [ م َ ] (ع ادات شرط) هرچه . هرچ . چون . (منتهی الارب ). گویند اسم است بدلیل عود ضمیر به آن در«مهما تأتنابه » و گویند حرف است بدلیل قول زهیر:و مهما یکن عن
مهما امکنلغتنامه دهخدامهما امکن . [ م َ اَ ک َ ] (ع ق مرکب ) (مرکب از مهما ادات شرط + امکن فعل شرط آن ) هر وقت که ممکن شود. تا وقتی که ممکن باشد. (غیاث ). تا بتوان . به اندازه ٔ توان
مهمازدیکشنری عربی به فارسیسيخک , سيخ , خار , مهميز , انگيزه , تحريک کردن , ازردن , سک , سک زدن , مهميز زدن
مهما امکنلغتنامه دهخدامهما امکن . [ م َ اَ ک َ ] (ع ق مرکب ) (مرکب از مهما ادات شرط + امکن فعل شرط آن ) هر وقت که ممکن شود. تا وقتی که ممکن باشد. (غیاث ). تا بتوان . به اندازه ٔ توان