محضرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آستانه، آستان، درگاه ۲. پیشگاه، حضور، حضورگاه ۳. دفترخانه، دفتر اسناد رسمی
مهذرلغتنامه دهخدامهذر. [ م ِ ذَ ] (ع ص )مرد بیهوده گوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهذار. مهذارة. بیهوده گوی . (از اقرب الموارد).
مضربدیکشنری عربی به فارسیچوب , چماق , عصا , چوکان زدن , خشت , گل اماده براي کوزه گري , لعاب مخصوص ظروف سفالي , چشمک زدن , مژگان راتکان دادن , بال بال زدن , چوگان , چوگاندار , نيمه ياپار