مهشملغتنامه دهخدامهشم . [ م ُ هََش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن عتبةبن ربیعة، خال معاویه . رجوع به ابوهاشم (ابن عتبة...) در ردیف خود شود.
محشملغتنامه دهخدامحشم . [ م َ ش َ ] (ع اِ) جائی که در آن خدم و حشم مردمان بزرگ گرد می آیند. (ناظم الاطباء).
محشملغتنامه دهخدامحشم . [ م ُ ح َش ْ ش ِ ] (ع ص ) به خشم آورنده . (ناظم الاطباء). به خشم آورنده کسی را. (آنندراج ). || آن که میکند کاری و یا چیزی میگوید که دیگری را به زحمت و مل
محشملغتنامه دهخدامحشم . [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) حشمت دارنده . دارای حشمت و احترام و بزرگی . (ناظم الاطباء).
مشمولفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِ مف .) 1 - فراگرفته شده ، شامل شده . 2 - کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده .
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ریاء (رباب )بن حذیفةبن مهشم بن سعیدبن سهم قرشی سهمی . او و برادرانش معمر و وائل از صحابه بودند و بیشتر رجال نویسان ایشان را فراموش کرد
ابوالعاصلغتنامه دهخداابوالعاص . [ اَ بُل ْ ] (اِخ ) لقیط یا مهشم یا هشم بن ربیعبن عبدالعزی بن عبد شمس بن عبدمناف خواهرزاده ٔ خدیجه زوجه ٔ رسول . او پیش از بعثت شوی زینب بنت الرسول ع
ابوهاشملغتنامه دهخداابوهاشم . [ اَ ش ِ ] (اِخ ) ابن عتبةبن ربیعةبن عبدشمس القرشی . خال معاویةبن ابی سفیان . صحابی است و او بیوم الفتح قبول اسلام کرد و نام او شیبة یا هشیم یا مهشم ا