مؤسفلغتنامه دهخدامؤسف . [ م ُءْ س ِ ] (ع ص ) اندوهگین گرداننده . (آنندراج ).آنکه اندوهگین می گرداند. || آنکه در خشم می آورد. (ناظم الاطباء). در خشم آورنده . (آنندراج ).
listدیکشنری انگلیسی به فارسیفهرست، سیاهه، جدول، شیار، صورت، ریز، سجاف، نرده، کجی، فرد، کنار، میدان نبرد، فهرست کردن، در فهرست وارد کردن، در لیست ثبت کردن، شیار کردن، اماده کردن، کج کردن
مؤسفلغتنامه دهخدامؤسف . [ م ُءْ س ِ ] (ع ص ) اندوهگین گرداننده . (آنندراج ).آنکه اندوهگین می گرداند. || آنکه در خشم می آورد. (ناظم الاطباء). در خشم آورنده . (آنندراج ).
مهذفلغتنامه دهخدامهذف . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) مرد شتاب رو و تیز. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرد شتاب رو چابک . (ناظم الاطباء). هذاف . تندرو. جَلد. (از اقرب الموارد).
مخسفلغتنامه دهخدامخسف . [ م ُ خ َس ْ س َ ] (ع اِ) شیر که اسد باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).