محسانلغتنامه دهخدامحسان . [ م ِ ] (ع ص ) نیکی کننده . (منتهی الارب ). نیکوکننده . نیکوکار. || آلت نیکوکاری . (ناظم الاطباء).
محصونلغتنامه دهخدامحصون . [ م َ ](ع ص ) محفوظ و استوار. (ناظم الاطباء). استوارشده به حصار و جز آن . (آنندراج ). محفوظ و نگاهداشته شده .- محصون کردن ؛ محفوظ کردن . مصون نگاه داشتن . حفظ کردن : نیل را بر قبطیان حق خون کندسبطیان را از ب
معسونلغتنامه دهخدامعسون . [م َ ] (ع اِ) به لغت مراکش قسمی از شراب . (ناظم الاطباء). در مراکش به نوعی نوشیدنی سکرآور اطلاق کنند که از حشیشه و انگبین و ادویه سازند. (فرهنگ جانسون ).