مهردیکشنری عربی به فارسیجهيز , جهاز , جهيزيه , کابين , مهريه , تاتو , اسب کوتاه وکوچک , ريز , تسويه حساب کردن , پرداختن , خلا صه اخبار
دریلغتنامه دهخدادری .[ دَ ] (اِخ ) (زبان ...) زبان فارسی رسمی معمول امروزه . (یادداشت مرحوم دهخدا). زبان فارسی که نوشتن و سرودن بدان پس از اسلام در ایران رواج و رسمیت یافت .در
دفترلغتنامه دهخدادفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد
دفاترلغتنامه دهخدادفاتر. [ دَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ دفتر. (اقرب الموارد) (دهار). دفترها. کتابچه ها. نامه ها. روزنامه ها. طومارها. (ناظم الاطباء). رجوع به دفتر شود : سپیدرویم چون روز ت
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ج َ ] (ع مص ) ساختن . || کردن . || قرار دادن . نهادن . وضع کردن . || زشتی را نیکو گردانیدن . || مبدل ساختن . دیگرگون کردن . از حالتی به حالت دیگر درآورد
رسانیدنلغتنامه دهخدارسانیدن . [رَ / رِ دَ ] (مص ) رسیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). متعدی رسیدن . (از شعوری ج 2 ص 12). رساندن : به سیری رسانیدم از روزگارکه لشکر نظاره بر این کارزار.