مهرگیاهلغتنامه دهخدامهرگیاه . [م ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی باشد شبیه به آدمی که عربان یبروح الصنم خوانند و بعضی گویند گیاهی است که با هرکس باشد محبوب القلوب خلق گردد و بعضی گویند گیاهی
مهرگیاهفرهنگ انتشارات معین(مِ) (اِ.) 1 - معشوق و چهرة معشوق . 2 - گیاه محبت و مهر، گویند گیاهی است که هرکس با خود داشته باشد، مردم او را دوست می دارند.
مهرگیاهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گیاهی که هر کس با خود داشته باشد مردم او را دوست میدارند: ( خط چو دمید بر لبت مهر دلم زیاده شد / نام خطت از آن زمان مهر گیاه کردهام (کمالخجندی: مجمعالفر
مارگیاهلغتنامه دهخدامارگیاه . (اِ مرکب ) نباتی است قریب به دو ذرع و برگ آن شبیه به برگ بید و گل آن زرد و قبه ٔ آن شبیه به سرمار، منبت آن آذربایجان است . (آنندراج ) (انجمن آرا). مار
مهرگیالغتنامه دهخدامهرگیا. [م ِ ] (اِ مرکب ) مهرگیاه . مقابل زهرگیا : زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی برفق مهرگیا هرچه هست زهر گیاش . سنائی .سرو چون مهرگیا زیرزمین حصن گرفت در حصنش
استرنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= مهرگیاه: ◻︎ بی یاد حق مباش که بی یاد و ذکر حق / نزدیک اهل و عقل چه مردم چه استرنگ (سوزنی: ۲۳۴).
بیروجلغتنامه دهخدابیروج . (اِ) مهرگیاه . (ناظم الاطباء).اما این کلمه مصحف یبروح است . رجوع به یبروح شود.
بیروحلغتنامه دهخدابیروح . [ ب َ ] (ع اِ) مهرگیاه . (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف یبروح است . رجوع به یبروح شود.