مهره زنلغتنامه دهخدامهره زن . [ م ُ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) مهره زننده . آن که کاغذ و قماش را به مهره جلا دهد. (آنندراج ). صقال . (دهار) (مهذب الاسماء). صاقل . || آخیزگر.دیوارزن .
مهرهلغتنامه دهخدامهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاه
صقاللغتنامه دهخداصقال . [ ص َق ْ قا ] (ع ص ) مهره زن . (مهذب الاسماء). مهره کش . (غیاث اللغات ). || روشنگر یعنی آنکه آهن روشن کند. (مهذب الاسماء). شحاذ. جَلاّء.
آخیزگرلغتنامه دهخداآخیزگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) رهاص . دیوارزن . مهره زن (مراد از مهره هر یک از طبقات گلین است که در چینه ای برهم نهند).