محرثلغتنامه دهخدامحرث . [ م ُ رَ ] (ع ص ) ستور لاغر شده از بسیاری کار و راندن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
محرسلغتنامه دهخدامحرس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احراس . مقیم شونده در جایی روزگاری . (آنندراج ). آنکه روزگاری در جائی مقیم شود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مرثیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعزیه، رثا، سوگسرود، مرثیت، سوگنامه، نوحه، نوحهسرایی ≠ سرود ۲. عزاداری، سوگواری، ماتم
liveدیکشنری انگلیسی به فارسیزنده، زندگی کردن، زیستن، زنده بودن، منزل کردن، سکون کردن، دایر، سرزنده، موثر