مهرالغتنامه دهخدامهرا. [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس از حدود گور، بسیارنعمت و آبادان و با آبهای روان . (حدود العالم چ دانشگاه ص 132).
مهرالغتنامه دهخدامهرا. [ م ِ ] (اِخ ) نام والی کابل است که رستم از دختر او تولد یافت . (برهان ) (جهانگیری ). اما صحیح کلمه مهراب است . رجوع به مهراب شود.
مهرالغتنامه دهخدامهرا. [ م ُ هََ رْ را ] (از ع ، ص ) مُهَرَّاء. نعت مفعولی از مصدر تهرئة به معنی نیک پختن گوشت و جز آن . (منتهی الارب ). نیک پخته و مضمحل گردیده . (جهانگیری ) (ب
مهرافرهنگ انتشارات معین(مُ هَ رّ) [ ع . مهرأ ] (ص .) 1 - نیک پخته شده ، گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد. 2 - مضمحل گشته .
مهرعلغتنامه دهخدامهرع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اهراع . لرزنده از خشم یا از ضعف و یا از ترس و تب . (از منتهی الارب ). رجوع به اهراع شود. || (اِ) شیر بیشه . اسد. (از منتهی
مهرابلغتنامه دهخدامهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم
مهراءلغتنامه دهخدامهراء. [ م ُ هََ رْ رَءْ ] (ع ص ) نعت است از تهرئة. گوشت نیک پخته . (منتهی الارب ). گوشت بریان کرده . (مهذب الاسماء). رجوع به مهرا و رجوع به تهرئة شود.