مهدیةلغتنامه دهخدامهدیة. [ م َ دی ی َ ] (اِخ ) شهری است در شمال افریقا، آن را عبیداﷲ مهدی مؤسس سلسله ٔ فاطمی بنا کرد در سال 303 هَ . ق . میان آن و قیروان از سوی جنوب دو منزل است . (یادداشت مؤلف ). مهدی به سال 308 درآن سکنی گ
مهدیةلغتنامه دهخدامهدیة. [ م َ دی ی َ ] (ع اِ) عطا و بخشش و انعام . (ناظم الاطباء). || عروس . (آنندراج ). عروس فرستاده شده به خانه ٔ شوهر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مهیدیةلغتنامه دهخدامهیدیة. [ م ُ هََ دی ی َ ] (ع اِ) حال ؛ گویند فلان علی مهیدیته . (منتهی الارب ، ماده ٔ هَ دی ).
محضةلغتنامه دهخدامحضة. [ م َ ض َ ] (ع ص ) مؤنث محض . رجوع به محض شود. || زن خالص نسب . (ناظم الاطباء).- فضة محضة ؛ سیم بی آمیغ. (ناظم الاطباء).
محیضةلغتنامه دهخدامحیضة. [ م َ ض َ ] (ع اِ) لته ٔ حیض . کهنه ٔ بی نمازی . حیضة. ج ، محائض . (منتهی الارب ).
مهدةلغتنامه دهخدامهدة. [ م ُ دَ ] (ع اِ) زمین بلند یا زمین پست هموار نرم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زمین بلند یا زمین پست . (آنندراج ). زمین پست و هموار و نرم . ج ، مُهَد. (از اقرب الموارد). ج ، مِهَدة. (ناظم الاطباء).
دریاچه ٔ مهدیهلغتنامه دهخدادریاچه ٔ مهدیه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ م َ دی ی َ ] (اِخ ) بحیره ٔ مهدیه درمصر سفلی . رجوع به بحیره ٔ مهدیه در ردیف خود شود.
زویلةالمهدیةلغتنامه دهخدازویلةالمهدیة. [ زَ ل َ تُل ْ م َ دی ی َ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه نزدیک مهدیه که میان آن و مهدیه یک تیررس فاصله است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان و مهدیه و نزهة القلوب ج 3 ص 272 شود.
مهدویلغتنامه دهخدامهدوی . [ م َ دَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مهدی . رجوع به مهدی شود. || منسوب به مهدیه ، شهری ازبلاد قیروان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مهدیه شود.
اسفاقسلغتنامه دهخدااسفاقس . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ تونس از آفریقا در میان قابس و مهدیّه در دومنزلی مهدیّه . سور و دژی استوار دارد و زیتون بدانجا فراوان است . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به اسفاکس شود.
زویلةالمهدیةلغتنامه دهخدازویلةالمهدیة. [ زَ ل َ تُل ْ م َ دی ی َ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه نزدیک مهدیه که میان آن و مهدیه یک تیررس فاصله است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان و مهدیه و نزهة القلوب ج 3 ص 272 شود.