مهدوملغتنامه دهخدامهدوم . [ م َ ] (ع ص ) ویران شده . خراب شده . با زمین برابرشده . (ناظم الاطباء). بنای شکسته و ویران . (آنندراج ).- مهدوم ٌعلیهم ؛ زیرآواررفتگان . به آوارمردگان
مهدومةلغتنامه دهخدامهدومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) ارض مهدومة؛ زمین باران سبک رسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مأدوملغتنامه دهخدامأدوم . [ م َءْ ] (ع ص ، اِ) نان آمیخته به نان خورش و از لفظ مأدوم در قول «اطعمتک مأدومی » عذر مراد است به طریق مجاز یعنی آوردم پیش تو عذر خود را. (از منتهی
مهدومةلغتنامه دهخدامهدومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) ارض مهدومة؛ زمین باران سبک رسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
عروشلغتنامه دهخداعروش . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَرش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرش شود : همی بینید که عروش و بارگاه دواوین او مهدوم و مهدود... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4
غرقیلغتنامه دهخداغرقی . [ غ َ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غریق شود: ارث غرقی و مهدوم علیهم ؛ غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث میبرند د
جدفلغتنامه دهخداجدف . [ ج َ دَ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قبر. (قطر المحیط) (آنندراج ) (شرح قاموس ). قبر و آن اِبدال جدث است . (از اقرب الموارد)(آنندراج ). ج ، اَ
بسامیلغتنامه دهخدابسامی . [ ب َس ْ سا ] (اِخ ) بغدادی ابوالحسن علی بن محمدبن منصوربن نصربن بسام بسامی . شاعر بغدادی بود و در زمان مقتدر عباسی میزیست . محمدبن یحیی صولی از وی روای