1053 مدخل
مهدوش . [ م َ ] (ع ص ) برآغالیده شده . برانگیخته شده . (ناظم الاطباء).
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) بیهوش ، سرگشته .
بیهوش.
۱. حیران کردن، حیرتزده کردن ۲. مجذوب کردن
خدشهدار، خراشیده، معیوب، دستخورده ≠ بیعیب، سالم
۱. خدشهدار کردن ۲. دستکاری کردن ۳. خراشیدن
چیرپ خطی
اپتیک خطی
توری خطی
لیناتاتوم
دامنه خطی
مدهوش
مخدوش،مصرف شده
مخدوش کننده
مخدوش ≠ سالم
مدهوش.