مهدنلغتنامه دهخدامهدن . [ م ُ دِ ] (ع ص ) فرس مهدن ؛ اسبی که تک خود را پنهان دارد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مهدنةلغتنامه دهخدامهدنة. [ م َ دَ ن َ ] (ع مص ) بیارامیدن . (تاج المصادربیهقی ). فراخ زندگانی شدن و آسودن . (آنندراج ). هدون .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به هدون شود.
مدنیفرهنگ انتشارات معین(مَ دَ یّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - شهرنشین . 2 - آیاتی که در مدینه بر پیامبر (ص .) نازل شد.
linkدیکشنری انگلیسی به فارسیارتباط دادن، پیوند، زنجیر، قلاب، حلقه زنجیر، دانه زنجیر، بند، پیوند دادن، بهم پیوستن، متصل کردن، جفت کردن
مهدنةلغتنامه دهخدامهدنة. [ م َ دَ ن َ ] (ع مص ) بیارامیدن . (تاج المصادربیهقی ). فراخ زندگانی شدن و آسودن . (آنندراج ). هدون .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به هدون شود.
مهدلغتنامه دهخدامهد. [ م َ ] (ع اِ) گاهواره . (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). منجک . (مهذب الاسماء). هر موضعی که برای طفل مهیا سازند. (غیاث اللغات ) :