محدثلغتنامه دهخدامحدث . [ م ُ دَ ] (اِخ ) منزلی است در راه مکه بعد از شش میل از نقره . (از معجم البلدان ). || نام دهی است به واسط. || نام دهی است به بغداد. (منتهی الارب ).
محدثلغتنامه دهخدامحدث . [ م ُ دَ ] (اِخ ) نامی از نامهای قرآن مجید: ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث . (قرآن 2/21).
مسدسدیکشنری عربی به فارسیکره اسب , شخص ناازموده , تازه کار , نوعي طپانچه , تپانچه , هفت تير , تپانچه درکردن
قديسدیکشنری عربی به فارسیمقدس , اولياء , ادم پرهيز کار , عنوان روحانيون مثل حضرت که در اول اسم انها ميايد ومخفف ان ست است , جزو مقدسين واولياء محسوب داشتن , مقدس شمردن