مهدی آبادلغتنامه دهخدامهدی آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
ابوعبیدالغتنامه دهخداابوعبیدا. [ اَ ع ُ ب َ دِل ْلاه ] (اِخ ) معویةبن عبیداﷲبن یسار اشعری . از موالی اشعریان است و هندوشاه در تجارب السلف گوید: وی پیش از خلافت کاتب مهدی بود و منصور
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالقدوس . از افاضل متکلمین و از وجوه زنادقه است . ابن الندیم وی را در شمار متکلمینی آرد که با ظاهر اسلام در باطن زندیق بودند (ص 473)
استاسیسلغتنامه دهخدااستاسیس . [ اُ ] (اِخ ) استادسیس . یکی از مخالفین سلطه ٔ عرب در ایران . استاسیس بسال 150 هَ . ق . در خراسان بنام ابومسلم قیام کرد و درمدتی اندک چنانکه طبری و اب
خباشةلغتنامه دهخداخباشة.[ خ ُ ش َ ] (اِخ ) نام جدّ رزبن خبیش و پدر شریف محدث است . (از منتهی الارب ).