محثثلغتنامه دهخدامحثث . [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) برانگیزاننده و تحریص کننده . (ناظم الاطباء). محث . (آنندراج ).
محصصلغتنامه دهخدامحصص . [ م ُ ح َص ْ ص َ ] (ع ص ) هویدا. (ازمنتهی الارب ). آشکار. || بهره بهره گردیده .حصه حصه شده . || به عهده ٔ کسی گذاشته شده .حواله شده . (سازمان اداری حکومت
liesدیکشنری انگلیسی به فارسیدروغ، کذب، افتادن، خلاف، وضع، چگونگی، دروغ گفتن، دراز کشیدن، ماندن، قرار گرفتن، خوابیدن، سخن نادرست گفتن، واقع شدن، موقتا ماندن
lessenedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش یافته است، کاستن، کاهش دادن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کمتر شدن، خرد کردن، کمتر کردن، تخفیف یافتن، خرد ساختن، خرد شدن
الانیونلغتنامه دهخداالانیون . [ اِ ] (اِ) ازکتاب دیسقوریدس و آن راسن است . غافقی در رساله ٔ تریاق منسوب به جالینوس گفته است آن داروئی است در سرزمینی که آن را طریا نامند. مردم آن بل