مهتریلغتنامه دهخدامهتری . [ م ِ ت َ ] (حامص مرکب ) بزرگتری . فزونی به سال از دیگری . کلانسالی نسبت به دیگری . || سروری . (آنندراج ). بزرگی و ریاست و حکومت و فرمانروایی و سالاری .
مهترینلغتنامه دهخدامهترین . [ م ِ ت َ ] (ص عالی ) بزرگترین . بزرگتر از همه : به نزد پدر دختر ارچند دوست بتر دشمن و مهترین ننگش اوست . اسدی .آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود. (مرزب
احساس مهتریsuperiority feelingواژههای مصوب فرهنگستاننگرش اغراقآمیز فرد نسبت به تواناییهای ذهنی و جسمی خود در مقایسه با تواناییهای دیگران، که عموماً دفاعی در برابر احساس کهتری است
مهترینلغتنامه دهخدامهترین . [ م ِ ت َ ] (ص عالی ) بزرگترین . بزرگتر از همه : به نزد پدر دختر ارچند دوست بتر دشمن و مهترین ننگش اوست . اسدی .آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود. (مرزب
خوازه گرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= خواستگار: ◻︎ میرسیدش از سوی هر مهتری / بهر دختر دمبهدم خوازهگری (مولوی۱: ۸۵۸).