مهتدیلغتنامه دهخدامهتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) راه راست یافته و راه نموده شده و دلالت شده به راه سلامتی . (ناظم الاطباء). بر راه راست . (مهذب الاسماء). هدایت یافته . راه یافته . را
مهتدیلغتنامه دهخدامهتدی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) ابن حمادبن عمرو الذهلی . امیر بخارا بود و او به امر ابوالعباس طوسی شهر بخارا را باره زد. (از تاریخ بخارا ص 41).
مهتدی بالغتنامه دهخدامهتدی با. [ م ُ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن واثق . چهاردهمین خلیفه ٔ عباسی . از سال 255 تا 256 هَ . ق . (یازده ماه ) خلافت کرد. شورش غلامان زنج به س
مهتدی بالغتنامه دهخدامهتدی با. [ م ُ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن واثق . چهاردهمین خلیفه ٔ عباسی . از سال 255 تا 256 هَ . ق . (یازده ماه ) خلافت کرد. شورش غلامان زنج به س
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمد مهتدی . رجوع به مهتدی ... و رجوع به محمد... شود.
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) مهتدی باﷲ محمدبن واثق . رجوع به مهتدی ... شود.
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد المهتدی . از ممدوحین فرخی که قصیده ای در ستایش او سروده که آغاز آن چنین است :تا دل من ز دست من بستدی سربسر ای نگار دیگر شدی تا آنج
باکیاللغتنامه دهخداباکیال . (اِخ ) نام سرداری در زمان المهتدی باﷲ خلیفه ٔ عباسی .و مهتدی در باب قتل موسی بن بغا به او نامه نوشت ولی او افشای راز کرد و اتراک دسته جمعی به قتل مهتدی