مهار دیرکderrick guy, boom guyواژههای مصوب فرهنگستانطنابقرقرهای که از آن برای جابهجایی عرضی بازوی دیرک و ثابت نگه داشتن آن استفاده میکنند
مهارفرهنگ مترادف و متضاد۱. افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود ۲. کنترل، خطام
مهاردیکشنری فارسی به انگلیسیanchor, bit, bridle, collar, control, curb, guideline, hold, stay, lid, management, regulation, reins, restraint, shunt, sling, strut, subjugation, takeover, te
سردیرکderrick headواژههای مصوب فرهنگستانبخش فوقانی دیرک که اجزایی مانند مهار بالایی (topping lift) و قرقرة بار (cargoblock) و ضمایم طنابقرقره را به آن متصل میکنند
گروه رویاروییencounter groupواژههای مصوب فرهنگستانگروهی که در قالب گونهای گروهدرمانی با هدف افزایش خودآگاهی و ترغیب اعضای گروه به درک دیگران ازطریق بیان آزاد و بدون مهار احساسات و مقابلههای کلامی و بدنی تشکی
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا)
دلغتنامه دهخداد. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان
شمعلغتنامه دهخداشمع. [ ش َم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) موم شمع (و آن مولد است ). (منتهی الارب ). موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند. (از اقرب الموارد). موم . (ناظم الاطباء) (