مهاجمهفرهنگ انتشارات معین(مُ جَ مَ یا جِ مِ) [ ع . مهاجمة ] 1 - (مص ل .) هجوم کردن ، حمله کردن . 2 - (اِمص .) هجوم ، ج . مهاجمات .
مهاجمةلغتنامه دهخدامهاجمة. [ م ُ ج َ م َ ] (ع مص ) هجوم کردن . حمله بردن .تاختن بر. || (اِمص ) هجوم . ج ، مهاجمات .
مهاجمدیکشنری عربی به فارسیحمله کننده , جلو , پيش , ببعد , جلوي , گستاخ , جسور , فرستادن , رساندن , جلوانداختن , بازي کن رديف جلو
مهاجمةلغتنامه دهخدامهاجمة. [ م ُ ج َ م َ ] (ع مص ) هجوم کردن . حمله بردن .تاختن بر. || (اِمص ) هجوم . ج ، مهاجمات .
خوقندلغتنامه دهخداخوقند. [ خ َ ق َ] (اِخ ) شهری است در ازبکستان که جمعیت آن بسال 1956 م . نود و یکهزار و ششصد تن بوده در دره ٔ فرغانه مرکز واحه ای حاصلخیز و آبیاری شده است . جالب
رضائیهلغتنامه دهخدارضائیه . [ رِ ئی ی َ ] (اِخ ) نام اصلی این شهر ارومیه یا اورمیه است که در اواسط سلطنت رضاشاه به رضائیه تغییر نام یافت و تا آخر دوران پهلوی به همین نام خوانده می
کاسیانلغتنامه دهخداکاسیان . (اِخ ) کاسی ها. از اقوام قدیم زاگروس . در کتاب ایران از آغاز تا اسلام آمده است : گزارشهای مربوط به عهد سلطنت پسر حامورابی از عقب راندن حملات قشون کاسیا