محاجاتلغتنامه دهخدامحاجات . [ م ُ ] (ع مص ) پرسیدن از کسی چیزی که تا در غلط افکند او را یا چیستان گفتن . (آنندراج ). محاجاة. رجوع به محاجاة شود.
تهاجیلغتنامه دهخداتهاجی . [ ت َ ] (ع مص ) یکدیگر را هجاکردن . مهاجات . (مجمل اللغة از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). با هم هجو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همدیگر را هجو کردن . (
شعفرةلغتنامه دهخداشعفرة. [ ش َ ف َ رَ ] (اِخ ) شاعری است کلبی که میان او و مرعش مهاجات واقع شد. (منتهی الارب ). نام شاعری . (ناظم الاطباء).
یاقوتی نخشبیلغتنامه دهخدایاقوتی نخشبی . [ ی ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) شاعری معاصر سوزنی است و سوزنی را با او مهاجات است . (یادداشت مؤلف ).
برقعیلغتنامه دهخدابرقعی . [ ب ُ ق َ ] (اِخ ) شاعر معاصر منجیک و منجیک را با او مهاجاتی است . (یادداشت مؤلف ) : ویحک ای برقعی ای تلخ تر از آب فرژتا کی این طبع بد تو که گرفتی سر پ